لــعل سـلـسـبیــل
روزانه های ریزه میزه ( 3 ) جمعه ها روز خسته گی منه . باید تمام کتاب دفترایی که از اول هفته روی اتاق ریختمو جمع و جور کنم ، باید به جنگ تموم گرد و خاک هایی برم که روی میز کامپیوتر و مونیتور نشستن . باید یه جارو بگیرم دستم و یا نه ، بشینم کف اتاق و دونه دونه پوسته های تخمه رو از زمین جمع کنم ، لای کتابا و حتی صفحه کلید رو هم باید بتکونم چون کلی پوست تخمه اونجاها هم جا خوش کرده . شوخی که نیست ؟ با حدود هرصد کلمه ای که می زنم یه مشت تخمه هم میریزم توی دهنم و خوب ! بعضی وقتا نشونه گیریم خوب کار نمی کنه و ... روزای جمعه روز خستگی منه ، مامان به خاطر یه کوه جوراب ، ماشین لباسشویی رو روشن نمی کنه و مجبور می شم همه شونو توی تشت مشت بدم ! روزای جمعه یادم میاد کلی از برنامه ی زندگیم عقب افتادم و نفس نفس زنان خودمو باید برسونم تا از این مسابقه ی سخت و نفس گیر دور نمونم . اما مامان روزای جمعه رو خیلی دوست داره چون یه کم شبیه اون دختر ایده آلش می شم !
Design By : LoxTheme.com |